کد خبر : ۴۳۵۵
تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۷:۳۲
«محسن دامادي» نسبت به ثبت غيرقانوني يكي از فيلمنامههاي خودش با ارسال نامهاي تحت عنوان «قبرستانِ غير انتفاعي صاحب دارد!» اعتراض كرد.
به گزارش فارس، در اين نامه ميخوانيم: شنيدنِ خبري مبني بر نگارش و ارائه فيلمنامه اي با موضوع قبرستانِ غير انتفاعي به اداره نظارت، حيرتانگيز بود، زيرا اين فيلمنامه به نام و مضمونِ فوق و به نامِ اينجانب، ثبت شده است.
نگارش «قبرستان غيرانتفاعي» برميگردد به سالِ 1370 و در تاريخ 18/6/71 طي قراردادي به موسسه مينا فيلم، به مديريت حاج سيد محمد رضا عالي پيام واگذار شده و ما مدتها براي آن جلسه ميگذاشتيم و گفتوگو ميكرديم، نميدانم قبل يا بعد از همين تاريخ هم، به بنياد فارابي رفت يا رفته بود، همان زمان بود، كه آقاي عبدالله اسفندياري، معاون فرهنگي بنياد سينمايي فارابي و مديري محترم و ديكتاتوري دلسوز بودند و مشفقانه و مدبرانه و البته ديكتاتورانه، رهنمودهايي مرحمت كردند. جناب عالي پيام هم (كه با من قرارداد داشتند) به دلايلي كه خودشان بايد بگويند، آرام آرام از سينما و اهلِ سينما دلسرد شده و به گرماي شعر پناه بردند، و حقيقتا هم طنازيهاي كمنظيري ميسرايند؛ و قبرستان غيرانتفاعي ماند، تا گمان ميكنم، حوالي سالِ 1375 بود كه در مدرسه كارگاهي حوزه هنري سازمان تبليغاتِ اسلامي، به مديريت جناب آقاي محمود اربابي، كه حاليه، مدير كل محترمِ اداره نظارت سينماي حرفهاي هستند ثبت شد، و در جلسه اي با حضور حجه الاسلام زم، جناب حسي زاده، جناب اربابي، جناب توحيدي و دهها هنرمندِ ديگرِ سينما افتخار قرائت و شنيدنِ اظهارات را يافت و البته نسخه اي از آن، بهرسم يادبود در مدرسه ماند؛ و در سالِ 1377 نيز در بانك فيلمنامه كانون فيلمنامه نويسان ثبت شد و البته در اين سالها، جسته و گريخته، با بازنويسي و دوبارهنويسي ميشد، زيرا آنچه مرا بيش از هر چيز (كه با طرحها و ايدههاي بسياري درگير بودم!) باز به صرافتِ قبرستان ميانداخت، خبرهايي از بهشت زهرا و مشكلِ جا و راه اندازيِ قبرستان هاي ديگر بود.
وي نوشته است: اوايلِ سالِ 1384 جناب آقاي قاسم قليپور مدير محترم موسسه سينمايي چشم سوم، تا چشمشان به فيلمنامه افتاد، چنان شور و شوقي كردند، كه اشك در چشمِ بنده جمع شد؛ و از آن پس، جلساتِ روخواني و دوباره كاريهاي «قبرستانِ غيرانتفاعي» شروع شد، يكي از اين جلسات هم با حضورِ آقاي شهرام اسدي كارگردان سينما بود، به اين ترتيب، چند هفتهاي بحثِ بنده و آقاي قليپور تاسيسِ قبرستانِ غيرانتفاعي بود، تا من اين كه از وسواسهاي ايشان به ستوه آمدم و رفتم «آيين دلبري» را ساختم، با اين قيد كه پس از آن باز پرونده قبرستان را باز كنيم، كه نشد. البته آقاي قليپور هم تا چشمش به من ميافتاد، چشم غره مي رفتند كه ديدي...
بعد از آن بنده دو فيلمِ «يك اشتباه كوچولو» و «خانواده ارنست» را ساختم... بمان و به هر روي، بعد از يك دهه بازنويسي و دوباره نويسي، اكنون فيلمنامه ي قبرستانِ غير انتفاعي به نقطه شكفتن رسيده، كه... خبر آمد، خبري در مطبوعات درج شده، كه كسي قبرستان غير انتفاعي نوشته. شايد اين همه سال و دست به دست شدنِ فيلمنامه، ناخواسته، موجبِ دوباره كاري غير عامدانه شده، شايد يا اين تشابه از بابتِ توارد باشد... اما شايد هم كسي بگويد، هيچ ايده سينمايي، حقي براي هيچ كس، براي تصاحبِ آن ايجاد نميكند...، هر چه هست، هيچ تهيه كننده و سرمايه گذارِ عاقلي هم نبايد به استقبالِ زيان و خسارتِ قابلِ پيش بيني برود. قبرستانِ غير انتفاعي صاحب دارد...
دوستان، رمزِ ماندگاري و حضورِ پيوسته در هر كاري، رعايتِ اخلاق و منشِ حرفه اي است، به خودمان، به حرمتِ خودمان و به حرمتِ شغلمان، احترام بگذاريم، زمانه كه بيرحم است.
به گزارش فارس، در اين نامه ميخوانيم: شنيدنِ خبري مبني بر نگارش و ارائه فيلمنامه اي با موضوع قبرستانِ غير انتفاعي به اداره نظارت، حيرتانگيز بود، زيرا اين فيلمنامه به نام و مضمونِ فوق و به نامِ اينجانب، ثبت شده است.
نگارش «قبرستان غيرانتفاعي» برميگردد به سالِ 1370 و در تاريخ 18/6/71 طي قراردادي به موسسه مينا فيلم، به مديريت حاج سيد محمد رضا عالي پيام واگذار شده و ما مدتها براي آن جلسه ميگذاشتيم و گفتوگو ميكرديم، نميدانم قبل يا بعد از همين تاريخ هم، به بنياد فارابي رفت يا رفته بود، همان زمان بود، كه آقاي عبدالله اسفندياري، معاون فرهنگي بنياد سينمايي فارابي و مديري محترم و ديكتاتوري دلسوز بودند و مشفقانه و مدبرانه و البته ديكتاتورانه، رهنمودهايي مرحمت كردند. جناب عالي پيام هم (كه با من قرارداد داشتند) به دلايلي كه خودشان بايد بگويند، آرام آرام از سينما و اهلِ سينما دلسرد شده و به گرماي شعر پناه بردند، و حقيقتا هم طنازيهاي كمنظيري ميسرايند؛ و قبرستان غيرانتفاعي ماند، تا گمان ميكنم، حوالي سالِ 1375 بود كه در مدرسه كارگاهي حوزه هنري سازمان تبليغاتِ اسلامي، به مديريت جناب آقاي محمود اربابي، كه حاليه، مدير كل محترمِ اداره نظارت سينماي حرفهاي هستند ثبت شد، و در جلسه اي با حضور حجه الاسلام زم، جناب حسي زاده، جناب اربابي، جناب توحيدي و دهها هنرمندِ ديگرِ سينما افتخار قرائت و شنيدنِ اظهارات را يافت و البته نسخه اي از آن، بهرسم يادبود در مدرسه ماند؛ و در سالِ 1377 نيز در بانك فيلمنامه كانون فيلمنامه نويسان ثبت شد و البته در اين سالها، جسته و گريخته، با بازنويسي و دوبارهنويسي ميشد، زيرا آنچه مرا بيش از هر چيز (كه با طرحها و ايدههاي بسياري درگير بودم!) باز به صرافتِ قبرستان ميانداخت، خبرهايي از بهشت زهرا و مشكلِ جا و راه اندازيِ قبرستان هاي ديگر بود.
وي نوشته است: اوايلِ سالِ 1384 جناب آقاي قاسم قليپور مدير محترم موسسه سينمايي چشم سوم، تا چشمشان به فيلمنامه افتاد، چنان شور و شوقي كردند، كه اشك در چشمِ بنده جمع شد؛ و از آن پس، جلساتِ روخواني و دوباره كاريهاي «قبرستانِ غيرانتفاعي» شروع شد، يكي از اين جلسات هم با حضورِ آقاي شهرام اسدي كارگردان سينما بود، به اين ترتيب، چند هفتهاي بحثِ بنده و آقاي قليپور تاسيسِ قبرستانِ غيرانتفاعي بود، تا من اين كه از وسواسهاي ايشان به ستوه آمدم و رفتم «آيين دلبري» را ساختم، با اين قيد كه پس از آن باز پرونده قبرستان را باز كنيم، كه نشد. البته آقاي قليپور هم تا چشمش به من ميافتاد، چشم غره مي رفتند كه ديدي...
بعد از آن بنده دو فيلمِ «يك اشتباه كوچولو» و «خانواده ارنست» را ساختم... بمان و به هر روي، بعد از يك دهه بازنويسي و دوباره نويسي، اكنون فيلمنامه ي قبرستانِ غير انتفاعي به نقطه شكفتن رسيده، كه... خبر آمد، خبري در مطبوعات درج شده، كه كسي قبرستان غير انتفاعي نوشته. شايد اين همه سال و دست به دست شدنِ فيلمنامه، ناخواسته، موجبِ دوباره كاري غير عامدانه شده، شايد يا اين تشابه از بابتِ توارد باشد... اما شايد هم كسي بگويد، هيچ ايده سينمايي، حقي براي هيچ كس، براي تصاحبِ آن ايجاد نميكند...، هر چه هست، هيچ تهيه كننده و سرمايه گذارِ عاقلي هم نبايد به استقبالِ زيان و خسارتِ قابلِ پيش بيني برود. قبرستانِ غير انتفاعي صاحب دارد...
دوستان، رمزِ ماندگاري و حضورِ پيوسته در هر كاري، رعايتِ اخلاق و منشِ حرفه اي است، به خودمان، به حرمتِ خودمان و به حرمتِ شغلمان، احترام بگذاريم، زمانه كه بيرحم است.
پنجره
ویژه های سایه